آرايشگاه رفتن ايليا نفس

 بازهم موهات خيلي بلند شده و رضايت نميدي كه كوتاش كنم ولي چون جلوي موهات اذييت ميكرد و همش ميرفت تو چشمات ، تصميم گرفتم كه ببرمت آرايشگاه . وقتي داشتيم ميرفتيم خونه مامان جون يه دفعه بابايي جلوي يه آرايشگاه مردونه نگهداشت و خواست كه موهات و كوتاه كنه . من بهش گفتم كه من ميخوام ايليا رو ببرم يه آرايشگاه كه مخصوص بچه هاست ولي بابا هي اصرار كردكه مغازه دوستمه و كارش خوبه . مسائل بهداشتي رو هم رعايت ميكنه وسواسي به خرج نده . هر چقدر هم پافشاري كردم فايده اي نكرد چون ايليا جون هم زودتر از باباش پياده شد . اين سومين باري بود كه ايليا رو به آرايشگاه مي بردم و خدارو شكر توي هر سه بارش هم اصلا اذيتي نكرده . چون بابايي همراهمون بود وقتي مي خواستم ازت عكس بگيرم مي گفت : خانم زشته . بنده خدا آقاي آرايشگر كه دوست بابايي بود مي گفت : كاري نداشته باش بذار راحت باشه . من هم از خدا خواسته هر جور شده بود چند تا ازت عكس گرفتم . 

اين هم موهاي كوتاه شده جيگريمه كه ريخته روي زمين . البته زياد نذاشتم موهاشو كوتاه كنه فقط يه خورده كوتاه كرد .

بعد از اصلاح موهات رفتيم خونه مامان جون . بهت گفتم كه تمام گردنت پر مو شده و بايد حموم كني و تو به خاطر بازي با هستي و عسل قبول نمي كردي وقتي بهت گفتم خودت تنهايي برو آب بازي ،‌سريع پريدي تو حموم .

اين هم خوشگل پسريه ما . كه موهاشو اصلاح كرده و حموم هم رفته .