شب يلدا سال 1392
تنها بهانه نفس كشيدنم ! براي پنجمين بار در كنارت دفتر پاييز را بستم و صفحه سپيد زمستاني ديگر را آغاز كردم . زمستاني كه فصل رويش من و توست . تو در بهمنش پا به اين كره خاكي نهادي و من در اسفندش . به هيچ چيز ديگر فكر نمي كنم . فقط به تو ،به معصوميت نگاهت ، به لبخند كودكانه ات و....... تو كه باشي كافيست ،مگر من به جز نفس چيز ديگري مي خواهم ؟
ايلياي من ! نفسم !
سفيدي برف را براي روحت
سرخي انار را براي قلبت
شيريني هندوانه را براي لحظه هايت
و بلندي يلدا را براي زندگي قشنگت آرزومندم .
يلدا مبارك
طبق معمول سالهاي قبل ،شب يلدا رو در كنار مامان جون و آقاجون كه انشاالله هزار سال زنده باشند ،گذرونديم . شب خوب و خاطره انگيزي بود .
ايلياي ماماني هم كه فقط عاشق هندونست و تا تونست هندونه خورد و ماماني هم تا صبح همراهيش ميكرد تا دم در دستشويي .